وااااااااییییییی تاریخ اومد: از دعا کردنای بچه ها گذشته دیگه! حتی دیده شده طرف یه هفته نذری داده تا ازش نپرسن سر کلاس!!! هر چند فایده ای نداشته...
خوب نوبتم باشه نوبت کلاس حسابانه: فوق العاده وحشتناک! خدا بهمون رحم کنه یعنی سر کلاس یه فرمول میگه همه باید واسه ی همون فرمول یکساعت فکر کنن تا بفهمن معلم چی گفته!!...حالا یادگیریش به کنار
سر جلسه امتحانش وقتی چشمت به سوالاش میفته...
کلاس عربی: آخ آخ آخرین ساعت کلاسی در روزه و همه در حال چرت ظهرگاهی...
و اما زنگ تفریح...
دیگه بماند وقتی بوی ساندویچای بچه ها تو کلاس می پیچه و دل پیچیدن بچه ها از اونور....تازه اونم کتلت باشه!!!......
خودتون ببینین تروخدا
چه حرفی زدم...و در آخر
به پایان آمد این دفتر حکایت همچنان باقی است......
نظرات شما عزیزان:

برچسبها: